رقص همچون آيينى نيايشى
15/12/2008
رقص همچون .....
در هند خدايان مى رقصند. شيوا بزرگترين ايزد آفرينش و نيستى از ديرباز به نماد «ناتاراجا» (خداى رقص) بازنمايى شده است. آثار برنزى بدست آمده از پرستشگاههاى جنوب هند، خداى چهار دستى را نشان مى دهند كه در حلقه اى از آتش قرار دارد و «رقص كيهانى شيوا» ناميده شده است. در يك دست طبلى ديده مى شود كه نشانه اى به آواى آفرينش است. دست ديگر، گوى آتشين، نشانه نيستى و بازآفرينى جهان است. پاى راستش از زانو خم شده تا اهريمنان نادانى بر زمين را منكوب كند، همزمان پاى چپ رو به بالا به سمت شكم كشيده شده، نشانه اى به رهايى از زنجيرها و بندهاى اين جهانى، اين نيز از موهبتهاى رقص براى ارزانى كردن خود در پيوستن به جهان بالا استشيوا در جهانبينى خداشناسى هند يگانه ايزد رقص نيست، ويشنو، ديگر ايزد ارزشمند، گاه به گاه با رخسار زنانه يا مردانه بر زمين آشكار مى شود. از ديرباز اين رخسارگونگى اش به نام «راما» و «كريشنا» ناميده شده است. فرجام اين كه ويشنو با دميدن در نى لبك جادويى اش كه بويژه با رقص همساز و همگون شده، به عشق ورزى و شيدايى با زنان شيرفروش روستايى سرگرم است. اين خوشگذرانى هاى پرآوازه ويشنو با زنان روستايى الهام بخش پايه ريزى سنت رقص نيايشى تن خواهانه همراه با آهنگ هاى ويژهشده، افسانه و آوازهاش شبه قاره هند را درنورديده است. جشنهاى حماسى سانسكريتى «بهاگاواتا پورانا» و «رامايانا» با قدمتى چند هزار ساله از «راما» و «كريشنا» بهره بردارى كرده، حضور خود را در سراسر هند به نمايش گذاشته اند. پايه سنت رقص نمايشى بر همين اسطوره هاى رقص ويشنوا و حماسه هاى «ماهاباهاراتا» بنا شده است. وقتى خدايان مى رقصند، شگفت انگيز نخواهد بود اگر خودِ رقص چونان فديه دادن به خدايان خودنمایی کند. در اين مرحله از نگرش، پديده رقص، همچون موجودى واقعى، فراى حضور تنها، خود به خدايانى كه مى رقصند، قربانى مى دهد.
ديگر سنت مهم مذهبى رقص در جنوب صحراى آفريقا و غرب اين قاره بنياد گذاشته شده، جايى كه آفريقاييان آيينهاى دينى ويژه خدايان و نياكان خود را با رقص به نمايش در مى آورند. برجسته ترين اين آيين ها در ميان مردمان «يوربا» زبان Yourba در غرب آفريقا مى توان يافت.
از مراسم سانگو Sango و «ايگونگون» Egungun در سرزمين يوربا تا شمال برزيل و هاييتى و كوبا گرفته، رقص گشاينده راهها براى پيوستن به خدايان و نياكان به كالبد آدمى ست. و رقصندگان با رقص خود، با پيچش آهنگين بدن، با درهم آميختگى بدن و روان، خدايان را به آمدن بر جهان ما فرا مى خوانند.
پايه رقص، تابش بدن است. چگونگى و زمان رقص مردم بستگى دارد به حالت درونى اشان كه در بدن جارى مى شود، حالاتى همچون باورهاى دينى، چنان كه در هند و غرب آفريقا مرسوم است.
ما در مى يابيم فرهنگى كه براى رقص ارزشى بنيادين قائل است، بر ساير فرهنگهاى همجوار تاثيرى شگرف از خود بجاى گذاشته، همانگونه كه فرهنگ رقص هندى نه تنها در جنوب آسيا، بلكه تا چين، ژاپن و جزاير اقيانوس آرام پيش رفته است. از آنسو رقص يوربای آفریقایی به جزاير كارائيب و آمريكا راه يافته، در رقصهاى اجتماعى مدرن آمريكاى سده بيستم به حیات خود ادامه داده است.
در هند، همچون غرب آفريقا، بدن رقصنده (تن چونان تجسم اثر هنرى) از جايگاهى مقدس در دستگاه انديشه هندويسم برخوردار است. در حالى كه گستره جهان يوربا متاثر از استوارى ارتباط ميان جهان زندگان و جهان مردگان است، هندويسم باور دارد هر دو جهان در گوهر يگانه اند و يكى از راههاى نشان دادن يگانگى شالوده آفرينش همانا رقص است. هندويسم به واقع گونه اى چتر حمايتى براى همزيستى سنت بسيار كلان و كهن پژوهشهاى دينى با آزمونهاى انسانى بشمار می آید. برخلاف سنن يهودى مسيحى، هندويسم هيچ تعريف مشخصى از آغاز آفرينش يا پايه هاى آن ارائه نكرده است. بجاى نوشتن يك كتاب مقدس واحد همچون تورات، هندويسم در گستره بيكران بدن نوشته ها و نشانه گذارى شده هاى فراهم آمده در يك دوره دوهزار ساله خود را بيان مى كند. تن آدمى با رقص توانا به آشكار سازى اين نشانه ها و نوشته هاست. كتابها همه بيان كلامى زبان تن هستند. هندويسم زير اين چتر حمايتى چند دينى و چند فرهنگى امكان زيست مى يابد. جاى شگفتى نيست در هند- جايى كه خدايان مى رقصند- تن رقصنده بتواند هم سرچشمه كام خواهى باشد و هم بُردار ارزشهاى دينى.
برخلاف سنن يهودى مسيحى، هندويسم هيچ تعريف مشخصى از آغاز آفرينش يا پايه هاى آن ارائه نكرده است. بجاى نوشتن يك كتاب مقدس واحد همچون تورات، هندويسم در گستره بيكران بدن نوشته ها و نشانه گذارى شده هاى فراهم آمده در يك دوره دوهزار ساله خود را بيان مى كند. تن آدمى با رقص توانا به آشكار سازى اين نشانه ها و نوشته هاست. كتابها همه بيان كلامى زبان تن هستند. هندويسم زير اين چتر حمايتى چند دينى و چند فرهنگى امكان زيست مى يابد. جاى شگفتى نيست در هند- جايى كه خدايان مى رقصند- تن رقصنده بتواند هم سرچشمه كام خواهى باشد و هم بُردار ارزشهاى دينى.
پايه كلان برنامه رقص هندى بيش از دوهزار سال پيش در رساله«ناتيا شاسترا» تدوين شده كه شرح و تجزیه تحلیل مهارتها، فنون رقص و بازى هاى نیایشی سانسكريتی را به هنرجويان آن زمانها بر عهده داشت. در يك كلام، ناتيا شاسترا دفتر راهنماى كار براى نمايشگران است كه از چگونگى تلفظ آواها با جزييات بسيار مورد نياز يك هنر نمايشى گرفته تا چهره آرايى، نقاب سازى و لباسها، همه را شرح داده است.در تقابل آيين رقص هندى و يوربا، گستره جهان مسيحى- يهودى همواره در پذيرش رقص چونان آيينى دينى در بدبينى و شك زيسته بود كه زاييده نگاه آنان درباره موقعيت بدن، به مثابه زندان روح، و در باره بدنى بوده كه مى رقصيده. عبرانيان باستان در همسايگى اقوامى بوده اند كه به قول لوئيس بكمن، «رقص همچون نمود مادی قدرت و ابزاری برای برقرارى ارتباط با اقوام رقصنده بوده است.» عبرانيان اين مفهوم از رقص را پذيرفتند؛ اما همزمان راه دورى گزيدن و خوددارى از اجراى رقصهاى همسايگان را دنبال كردند. اين ترديد به رقص چونان آيينى دينى تا دورهى اوليهى مسيحيت ادامه يافت. اين مسيحيان نخستين بودند كه سنتها و آيينهاى يونانى و رومى را با فرهنگ رقص ديگر اقوام همجوار درهم آميختند. فرجامش آن بود که بحث و كشمكشى درونى ميان هواخواهان و مخالفان آيين دينى رقص در مسيحيت درگرفت. اما مخالفان رقص همچون آیینی نیایشی، دست بالا را داشتند. آنان به اسطوره اى يهودى اشاره مى كردند كه می گفت موسى پس از دريافت فرمان هاى دهگانه یهوه در كوه سينا بسوى مردم بازگشت، و به چشم خود دید که قومش خدا را فراموش کرده، سرگرم پايكوبى، رقص و آواز هستند که اینها همگی نشانه های آشكار كفر و نادانی بوده اند.
آنچه براى ما بازمانده اين است كه زمانى دور رقص براى اين قوم نيز معنايى ارزشمند داشته، شايد هم اين باور را يهوديان اسير در آشور و ساكن در ايران از اين اقوام گرفته باشند. تلمود به تاسی از فرهنگ پارس ها مى گويد: «فرشتگان در آسمان مى رقصند.» از ميان قوانين دينى يهود چنين بر مى آيد كه رقص در آيين زناشويى پديده اى نيك بشمار مى آمده است. يهوديان بايد به هنگام زناشويى پايكوبى و رقص كنند.
تاريخ به ما مى گويد آموزگاران رقص كه قانون هاى ويژه اى در اجراى رقص فردى دوره رنساس داشته اند، همه يهودى بوده اند؛ اما آنان همچنان در انكار باور به رقص چونان نيايش به درگاه خداوند باقى ماندند و آيين نيايشى رقص را ويژه كافران و بى دينان دانستند.
بدبينى به آيين نيايشى رقص بدن در ميان يونانيان و روميان و پيش از آنان، مصريان به دلايل گوناگون ريشه داشت. اينان در مراسم مذهبى مى رقصيده اند؛ اما تنها براى بارورى زمين، بارورى زنان، نيرومندى مردان و آمادگى شان براى جنگ و پيروزى هايشان. آنها در مراسم زناشويى و مرگ مى رقصيده اند؛ اما هرگز باورى به مناسك نيايشى رقص نداشتند. نيايش خدا بنا به سنتى كهن بر زبان جارى مى شده، نه در تن. در اين نگرش چنان راه افراط را پيش گرفتند كه فيزيك زبان را نه بخشى از تن، كه جسميت مادى ذهن ارزيابى كرده، و از آن سخيف تر، بيكرانگى توانمندى هاى آفريدگار را در كران مندى فهم كلامى سامان دادند.
عدم جسيمت آفريدگار و محدود كردن زيست او تنها در لابلاى كلام ها، زاييده همين طرد تن بوده است. در فرهنگ نيايشى يهودى- مسيحى، زبانْ تن را خوار شمرده، خودنمايى تن در حضور خدا پديده اى شرك آميز ارزيابى شد. آنها همواره باور داشتند رهاسازى انرژى درونى بوسيله جنبشهاى خودانگيخته تن رقصنده باعث ايجاد حالات خلسه آور و از خود بيخود شدن انسان وابسته به نظام ارزشى جامعه خواهد شد، همانگونه كه ديونوسس در مستى خشونت را عليه خانواده خود بكار گرفت. براى همين نياز بود تا انرژى هاى درونى آدمى را از كاريزى گذر دهند كه تحت سلطه قوانين اجتماع باشد، نه اين كه تن را از سلطه ارزشهاى جامعه رها سازد.
يك نمونه عينى براى اين كه دريابيم يونانيان چگونه با پديده رقص همچون آيينى نيايشى مشكل داشته اند، مى توانيم به موضوع ديونوسس در نمايشهاى كهن آتن، جايى كه اسطوره هاى كهن توسط «آشیل» «سوفوكلس» و «ارويپيد» به نمايش در مى آمده، توجه كنيم. در نمايشهاى يونانى سده هاى چهارم و پنجم پيش از ميلاد مى بينيم نه تنها رهاسازى انرژى درونى انسان با حركات وحشيانه رقص مذموم شمرده شده؛ بلكه رقص، چونان آيين دينى و حركات خودانگيخته اش را به فرهنگ دشمن خود-پارسيان- نسبت داده اند.
در ميان يونانيان ديونوسس خدايى طبيعى بشمار مى آيد كه از سرزمينهاى شرقى آمده و با شراب نشانه گذارى مى شود. در همسازى ميان مناسك ديونوسسى با همان شور و هيجان، يونانيان ناچار به بازشناسايى اسطوره هاى كهن مربوط به رقص بودند. در خداشناسی يونانی، زئوس نخستين خداى كوه المپ است. زئوس جاودانگی اش را وامدار رقص است. او در پى پنهان كردن خود از پدر بود كه قصد جان او را داشت. پيش از آن كه پناهگاهش لو برود، زئوس شروع به جيغ زدن كرد. جيغ هاى او در چكاچك خنجرها و سپرهاى گروه هاى امپشاسپندان، گروه پدر و فرقه ديونوسس، درگير نبرد گم شد. از آن پس زئوس به گروه ديونوسس كه باور به حركات وحشيانه رقص داشتند پيوست.
يونانيان واژه«موزيك» را براى سه عنصر جداگانه آواز، رقص و ابزار موسيقی تا زمان آغاز جشنواره هاى ديونوسس بكار مى گرفته اند. مراسم آيينى در جشنواره هاى ديونوسس: شرابخوارى و رقص كه هرساله در بهار و پاييز در يونان اجرا مى شده، گونه اى زيست ريشخند گونه دشمنان يونان بوده كه در پاييز و بهار آيين نيايشى رقص خود را اجرا مى كرده اند. از دل همين مراسم، كمدى، تراژدى و هجو يونانى شكل گرفت.
افلاطون و ارسطو گفتارهايى در نقد و بررسى تئوريك هنر رقص دارند. اما هردوى اينان در گفتارهاى تئوريك خود هشدار داده اند كه بايد مراقب نيروى رقص بود. نيرويى كه به قول اينان اگر بيرون از مهار ارزشهاى متعارف جامعه باشد، نيرويى ويرانگر براى نظام ارزشى آتن خواهد بود.
همين شكاكيت به نيروى رقص، حالات و موقعيت رقص جهان غرب را پايه ريزى كرده، تا به اكنون حاكم بر نگرش فلسفه رقص در غرب است. افلاطون اما، موافق به اين بود كه افراد دانشور اصول و قوانين رقص را بياموزند؛ اما همواره تاکید می کرد بايد مراقب نيروى ويرانگر آيين نيايشى رقص بود. او برآن بود كه تمرينات مردانه رقص به شرط كنترل بدن از سوى خرد مى تواند آنان را در جنگ با دشمنان يارى دهد. او رقصهاى گروهى جنگى را بر رقص فردى برتر مى شمرد. او از محبوبیت «رقصهاى زشت» دوره خود افسوس مى خورد و باور داشت حركات وحشيانه رقص موجد سرگشتگى و ديوانگى در انسان خواهد شد و بازدهى نخواهد داشت جز افزونى گرايشهاى تن خواهى «سكسوال». بر پايه همين بينش، افلاطون همه رقصندگان حرفه اى را از جمهورى خود تبعيد كرده است. نگاه اين دو فيلسوف به پديده رقص، مبتنى بر حاكميت بى چون و چراى عقل اجتماعى بعنوان تنها نهاد تعين ارزشها، موجد محدوديت حركت بدن و سپس هدايت تن در مسير تعيين شده منطق رياضيات شد، همانگونه كه موسيقى در قالب تعينات رياضى از جنبش خودانگيخته طبيعى خود بدور افتاد و ذهنيت خردباورى توانست كانالهاى ساخته شده را چونان تنها راه زندگى هنر به جهان بازنمايى كند.
---------------------------------------------------------------------------------------------
برگرفته از:
Dancing, The pleasure, power, and art of movment - Gerald Jonas - Harry N.
نظرات