پاره خط
می خواهم جدا شوم
می خواهم رها شوم
می خواهم
باز هم می خواهم
در میان ابرها ،قصه آن از خنده بگویم
و می گویم
و حال می گویم
از دلبستگی
از آرزو
آن آرزو ی که دیگران دارند
که دیواری است
بر روی افکارسنگی آنان
در پشت دیوار های نادانی تنها آنان می ماند
و من جدا شدم
به سوی راه تا تیمه رفته
به سوی آن چراغ در کوچه دوستی های فروغ است می روم
و
جدا شدم راستی رها شدم
در این فصل سرد از گرمای جدایی ها می گویم
راست می گویم
این سینه گرم است و این اندیشه آتشین
اما هوا سرد
من در میان و جدا از همه
باز من هستم
و دیگر ما نیستیم
میروم تا رها شوم
به قولی به آن پاره خط دیگر برسم
و ازآن سوی مرزهای دل داستان سرای کنیم
تصویر آبی آسمان را در نگاهم می بینی؟
می خواهم رها شوم
می خواهم
باز هم می خواهم
در میان ابرها ،قصه آن از خنده بگویم
و می گویم
و حال می گویم
از دلبستگی
از آرزو
آن آرزو ی که دیگران دارند
که دیواری است
بر روی افکارسنگی آنان
در پشت دیوار های نادانی تنها آنان می ماند
و من جدا شدم
به سوی راه تا تیمه رفته
به سوی آن چراغ در کوچه دوستی های فروغ است می روم
و
جدا شدم راستی رها شدم
در این فصل سرد از گرمای جدایی ها می گویم
راست می گویم
این سینه گرم است و این اندیشه آتشین
اما هوا سرد
من در میان و جدا از همه
باز من هستم
و دیگر ما نیستیم
میروم تا رها شوم
به قولی به آن پاره خط دیگر برسم
و ازآن سوی مرزهای دل داستان سرای کنیم
تصویر آبی آسمان را در نگاهم می بینی؟
نظرات