داستان نقل قول های من
می دونین راستش را بگم من اصلا شعر هیچ کس را از بر نمی کنم این شعر را حافظ گفته یا سعدی مهم نیست مهم این هست که این شعر یا این مطلب یعنی چه و کجا باید بکار برد و برای چی بنده خدا شاعر این شعر را گفته است. والا در بخش حافظه این کله زیر این مو های سیم ظرفشوئی من (برای توضیح بگم که من عاشق این صفت هستم که یک غریبه به موهای من داده بود.) من بنده خدا اینقدر اسم باکتری و ویروس و جک وجور جاگرفته وتازه اش هم از دو سال پیش به اینطرف هم که انواع و اقسام قانون ها را وارد هارد اون کردم که دیگه الان حسابی فست پلاته اش داغونه با این جور چیزا. یک نفر نیست بگه بابا نونت کم بود دنبال کار های عجیب غریب می روی. تازه از من که اقوال شمارا تحریف می کنم و جمله دور و دراز شما برای دیگران بطور مختصر و مفید می گم و شما ها شاکی میشن که چرا جملات شما را سانسور میکنم، و دست به قیچی شدم . عزیز دل خواهر این کله جا نداره . وای از دست بُعد علمی من.
بعد به "باصطلاح" صمصی ترین دوستانم که می گویم بابام جان، این ته سیگارت را ننداز کف زمین چپ چپ نگاهم می کند بعد هم پشت سرم صفحه می گذاره که تازه به دوران رسیده ،خودش را لوس می کنه ، دفعه بعد هم که آدم را می بینه با طعنه می گه: " دُکی جوش نزن واسه پوستت خوب نیست، فدای سرت." والا بگو به من دختر می رفتی مثل بقیه همکلاسی های دوران دبیرستان و دانشگاه شوهر می کردم، چند روز پیش نامزدی دختر یکی از دوستان دبیرستان بوده . از قدیم گفتن ما کجا و مردم کجا. هفته پیش بود به این یوسف خان خودمون می گفتم از ما دیگه گذشته به فکر خانه و خانواده باشیم ، من مال دنیای دیگه هستم و در این فضا فلسفه خانواده چیزی مجازی است و به قول مامان خانمی عزیز من مجازی مجازی که تصویرش هرگز تشکیل نمی شود.اگر غیر از این بود من الان شعر حافظ که سهل است، اخوان ثالث و سهراب سپری را بگیر تا مولانا شاید هم اشعار گوته را واستون تند تند از بر می گفتم. می دونین چیه اصلا بابا خان مهربون من خیلی راست میگه همیشه هم طرفدار من بوده ؛ در این مور خاص یک ضربالمثل داره که می گه،" هر کسی را بهر کاری ساختند"
آره من را برای ادبیات نساختن شاید بهتر بگم واسه حفظ کردن نیافریدن و بس. ولی این " شعر و معر " را کیه میگه نمی دونم، والا؟! فکر کنم اون قلو ام می گه که من به قوله آلمانی ها هنوز از نزدیک باهاش آشنا نشدم ، فقط آثاراش را می ببینم. نمی دونم ، حالا شما پیدا کنید پرتقال فروش را؟
بعد به "باصطلاح" صمصی ترین دوستانم که می گویم بابام جان، این ته سیگارت را ننداز کف زمین چپ چپ نگاهم می کند بعد هم پشت سرم صفحه می گذاره که تازه به دوران رسیده ،خودش را لوس می کنه ، دفعه بعد هم که آدم را می بینه با طعنه می گه: " دُکی جوش نزن واسه پوستت خوب نیست، فدای سرت." والا بگو به من دختر می رفتی مثل بقیه همکلاسی های دوران دبیرستان و دانشگاه شوهر می کردم، چند روز پیش نامزدی دختر یکی از دوستان دبیرستان بوده . از قدیم گفتن ما کجا و مردم کجا. هفته پیش بود به این یوسف خان خودمون می گفتم از ما دیگه گذشته به فکر خانه و خانواده باشیم ، من مال دنیای دیگه هستم و در این فضا فلسفه خانواده چیزی مجازی است و به قول مامان خانمی عزیز من مجازی مجازی که تصویرش هرگز تشکیل نمی شود.اگر غیر از این بود من الان شعر حافظ که سهل است، اخوان ثالث و سهراب سپری را بگیر تا مولانا شاید هم اشعار گوته را واستون تند تند از بر می گفتم. می دونین چیه اصلا بابا خان مهربون من خیلی راست میگه همیشه هم طرفدار من بوده ؛ در این مور خاص یک ضربالمثل داره که می گه،" هر کسی را بهر کاری ساختند"
آره من را برای ادبیات نساختن شاید بهتر بگم واسه حفظ کردن نیافریدن و بس. ولی این " شعر و معر " را کیه میگه نمی دونم، والا؟! فکر کنم اون قلو ام می گه که من به قوله آلمانی ها هنوز از نزدیک باهاش آشنا نشدم ، فقط آثاراش را می ببینم. نمی دونم ، حالا شما پیدا کنید پرتقال فروش را؟
نظرات