زمان
وای زمان چطور می گذرد!!! امروز چهل روز از رفتن عمه جان گذشت. من در این چهل روز چه کردم؟ ولی می دونم که دوستان یک بار را از دوشم برداشتند و خبر بعدی که تا چند ماه دیگر در شهر بانک ها ماندگار شدم. راستی فکر رقتن و دور شدن از این یادگار زیبایی خاله و دوستان باوفا سخت است. فردا چه برایم نوشته شده است؟ میدونم مشق و درس و دنیایی تک بعدی . فعلا امشب می رویم در جمع دوستان برای شعر و شاعری .تا دل خسته را خالی کنم.
نظرات
همراهی هایتان را می فهمم و قدر می دانم. خداوند عمه جان را در نزدیکترین جایگاه ربوبی به خویش منزل دهد.