غریب در ره عشق
و او بود که به سخن آمد و
گفت: بکجا می روید؟
تو زیر لب گفتی: " به ره عشق".
او در جواب آرام ولی پر معنا گفت : در پس من است آن آشیانه برای دل رنج کشیده شما.
از دور درویش زمزمه وار می خواند:
درد عشقی کشیدهام که مپرس
زهر هجری چشیدهام که مپرس
گشتهام در جهان و آخر کار
آن چنان در هوای خاک درش
میرود آب دیدهام که مپرس
من به گوش خود از دهانش دوش
سخنانی شنیدهام که مپرس
سوی من لب چه میگزی که مگوی
لب لعلی گزیدهام که مپرس
بی تو در کلبه گدایی خویش
رنجهایی کشیدهام که مپرس
همچو حافظ غریب در ره عشق
به مقامی رسیدهام که مپرس
نظرات
:(
با افتخار وبلاگ ارزشمندتون رو لینک کردیم.
همیشه سبز باشین