به جنگ ستاره ها رفتید و خورشید را فراموش کردید.
نمی دونم چی بنویسم ولی می نویسم
سال 2009 را من روی پل آهنی و معروف "ماین فرانکفورت "شروع کردم. شب سردی بود و پر سر و صدا. هزاران نفر برای جشن آنجا بودند. فقط یادم است که من سردم بود و هزار بار از خودم پرسیدم من قاطی این آدم ها چه می کنم؟ مظاهر غربزدگی در من اثر کرده است؟ روزی که از ایران بیرون می آمدم، به بابا قول دادم که خودم بمونم و ایرانی بمونم .هرگز از یاد نبرم از کجا آمده ام. آن شب می لرزیدم و درمیان مردمانی غریب کارهایشان را نگاه می کردم و فردای آن روز بستری شدم و از تب و لرز و همه چیز.
سالی که لحظاتی پیش به پایان رسید. سالی بود؛ که بسیار خندیدم و بسیار گریه کردم. سالی موفقیت ها بود و سال شکست ها. این سال که عمرش در نیمه شب آخرین روز دسامبر به پایان می رسید برای من سال پر کاری بود ولی سال پیروزی بود!؟ پیروزی در اهداف شخصی و اجتماعی. من از جلسه امتحان سربلند بیرون آمدم.
اما جامعه بشری چه دید و چه تجربه کرد؟ نمی دانم ولی دلم می خواهد امروز با شما سخن بگویم آقای اباما، آقای اباما شما آمدید و نوبل صلح را بردید ولی چه کردید؟ چه می خواهید بکنید؟ شما که با شعار زیبا "ما می توانیم" نگاه دنیا را برای خود دزدیده و به کاخ سفید بردید. درتقریبا آخرین اجلاس مهم سال پیش یعنی در کپنهاگ همه حقوق بشر را که زیستن است را فراموش کردید. حتی شعار خود را هم فراموش کردید. نه شما تنها نبودید بقیه هم قطارهای شما هم بودند! هم با هم زمین را به سوی پایان هدایت می کنید. برای من جهان اول و دوم و سوم ندارد. برای من همه یک رنگ هستند چون من به آدم ها که می رسم کور رنگی می گیرم هم چشم ها و هم مخم همه وهمه را یکی می بینم . کاش شما و همکارانتان در سطح جهان خاکی ما هم همه را یک رنگ می پنداشتید. کاش جمله معروف سعدی را هیچگاه نمی خواندید زمانی که خود شما هرگز عضو این پیکر نیستید. آری بنی آدم اعضا یکدیگر هستند و درد دیگری را می بینند و به کمک می آیند. شما بزرگان دنیا کی به کمک جامعه بشری می آید؟ ما در فارسی می گویم" آب را گل آلود نکنیم" و شما بزرگان اصلا این آب و خاک را به جان هم می اندازید تا از تکلیف خود شانه خالی کنید. به جنگ ستاره ها می روید تا خورشید را فراموش کنید و بگوید مهر به دل نداریم چون مهری برآسمان نمی بینیم. سالی که گذشت بارها این را دیدم و دلمانبه درد آمد ولی فدرت نیست که کمکی کنیم.
بگذریم سال 2009 به پایان رسید و هنوز راه حل جدی برای مقابله با گازهای گلخانه ای پیدا نشده است. همانطور که ما خانه و کاشانه خرس های قطبی برای خودخواهی خود نابود می کنیم. معنویات را زیر پا له می کنیم تا مادیات پیشتاز میدان مسابقه زندگی شود. سالی که گذشت همه ما بسیاری از این تصاویر را دیدیم. دلمان درد گرفت اما چه کردبم!؟ لحظاتی پیش از به پایان رسیدن این سال خبرنگاری در برلین می گفت میلیون ها یورو خرج جشن سال نو در این شهر شده است. آیا دیشب همه شهروندان در همین کشور سیر خوابیدند؟ در دنیای ما چند کودک گرسنه بودند؟ دیشب در ایران ما چند نفرشام نخوردند؟ چند پدر غم داشت که کودک و پاره تن او گرسنه سر به بالین می گذارد! و در سراسر دنیا ما خودخواهان ، برای یک لحظه جشن گرفتن را با میلیون ها میلیون یورو خرج می کنیم و گردونه می گردد.
چشم باید بست و هیچ نگفت؟ گلایه با او می کنم و به او می گویم.درد دل را به او می گویم.
امیدوارم 2010 سالی باشی که سلامت در وجود روح و جان همه انسان ها ریشه کند. پس بسازیم فردا را که در دستان ما ست. اگر آنان درجا می زنند ولی ما پیش برویم تا این کره خاکی را باز بسازیم.
جای خواندم :
سال 2009 را من روی پل آهنی و معروف "ماین فرانکفورت "شروع کردم. شب سردی بود و پر سر و صدا. هزاران نفر برای جشن آنجا بودند. فقط یادم است که من سردم بود و هزار بار از خودم پرسیدم من قاطی این آدم ها چه می کنم؟ مظاهر غربزدگی در من اثر کرده است؟ روزی که از ایران بیرون می آمدم، به بابا قول دادم که خودم بمونم و ایرانی بمونم .هرگز از یاد نبرم از کجا آمده ام. آن شب می لرزیدم و درمیان مردمانی غریب کارهایشان را نگاه می کردم و فردای آن روز بستری شدم و از تب و لرز و همه چیز.
سالی که لحظاتی پیش به پایان رسید. سالی بود؛ که بسیار خندیدم و بسیار گریه کردم. سالی موفقیت ها بود و سال شکست ها. این سال که عمرش در نیمه شب آخرین روز دسامبر به پایان می رسید برای من سال پر کاری بود ولی سال پیروزی بود!؟ پیروزی در اهداف شخصی و اجتماعی. من از جلسه امتحان سربلند بیرون آمدم.
اما جامعه بشری چه دید و چه تجربه کرد؟ نمی دانم ولی دلم می خواهد امروز با شما سخن بگویم آقای اباما، آقای اباما شما آمدید و نوبل صلح را بردید ولی چه کردید؟ چه می خواهید بکنید؟ شما که با شعار زیبا "ما می توانیم" نگاه دنیا را برای خود دزدیده و به کاخ سفید بردید. درتقریبا آخرین اجلاس مهم سال پیش یعنی در کپنهاگ همه حقوق بشر را که زیستن است را فراموش کردید. حتی شعار خود را هم فراموش کردید. نه شما تنها نبودید بقیه هم قطارهای شما هم بودند! هم با هم زمین را به سوی پایان هدایت می کنید. برای من جهان اول و دوم و سوم ندارد. برای من همه یک رنگ هستند چون من به آدم ها که می رسم کور رنگی می گیرم هم چشم ها و هم مخم همه وهمه را یکی می بینم . کاش شما و همکارانتان در سطح جهان خاکی ما هم همه را یک رنگ می پنداشتید. کاش جمله معروف سعدی را هیچگاه نمی خواندید زمانی که خود شما هرگز عضو این پیکر نیستید. آری بنی آدم اعضا یکدیگر هستند و درد دیگری را می بینند و به کمک می آیند. شما بزرگان دنیا کی به کمک جامعه بشری می آید؟ ما در فارسی می گویم" آب را گل آلود نکنیم" و شما بزرگان اصلا این آب و خاک را به جان هم می اندازید تا از تکلیف خود شانه خالی کنید. به جنگ ستاره ها می روید تا خورشید را فراموش کنید و بگوید مهر به دل نداریم چون مهری برآسمان نمی بینیم. سالی که گذشت بارها این را دیدم و دلمانبه درد آمد ولی فدرت نیست که کمکی کنیم.
بگذریم سال 2009 به پایان رسید و هنوز راه حل جدی برای مقابله با گازهای گلخانه ای پیدا نشده است. همانطور که ما خانه و کاشانه خرس های قطبی برای خودخواهی خود نابود می کنیم. معنویات را زیر پا له می کنیم تا مادیات پیشتاز میدان مسابقه زندگی شود. سالی که گذشت همه ما بسیاری از این تصاویر را دیدیم. دلمان درد گرفت اما چه کردبم!؟ لحظاتی پیش از به پایان رسیدن این سال خبرنگاری در برلین می گفت میلیون ها یورو خرج جشن سال نو در این شهر شده است. آیا دیشب همه شهروندان در همین کشور سیر خوابیدند؟ در دنیای ما چند کودک گرسنه بودند؟ دیشب در ایران ما چند نفرشام نخوردند؟ چند پدر غم داشت که کودک و پاره تن او گرسنه سر به بالین می گذارد! و در سراسر دنیا ما خودخواهان ، برای یک لحظه جشن گرفتن را با میلیون ها میلیون یورو خرج می کنیم و گردونه می گردد.
چشم باید بست و هیچ نگفت؟ گلایه با او می کنم و به او می گویم.درد دل را به او می گویم.
امیدوارم 2010 سالی باشی که سلامت در وجود روح و جان همه انسان ها ریشه کند. پس بسازیم فردا را که در دستان ما ست. اگر آنان درجا می زنند ولی ما پیش برویم تا این کره خاکی را باز بسازیم.
جای خواندم :
من اگر بنشینم
تو اگر بنشینی
چه کسی برخیزد
من اگر برخیزم
تو اگر برخیزی
همه برمی خیزند
تو اگر بنشینی
چه کسی برخیزد
من اگر برخیزم
تو اگر برخیزی
همه برمی خیزند
ای کاش می شنوید آن دوست ناشناخته من و دست در دست هم می گذاشتیم و دور از همه منیت ها و خودخواهی ها آسمان آبی و دشتی سبز را بر صفحه گیتی ترسیم می کردیم.
سال نو کاری ما مبارک
سال نو کاری ما مبارک
نظرات
bahale ha
ولی سوال برام پیش اومد چرا فقط از اباما یاد کردین؟ یعنی اینقدر از ایران جدا موندین که فقط به مسایل کلان و جهانی فکر میکنین؟ عجیبه!
اما باید خدمتتون عرض کنم اینجا تهران است شهر خون و چماق و ترس من اینقدر اغشته به درد ایران و تهرانم که گازهای گلخانه ای از ذهنم رفته!
امیدوارم جسارت من رو ببخشید!
سال 2010 سال خوبي خواهد بود شك ندارم اما براي كي؟ چه گروهي چه كساني؟ اين را نمي دانم