کوی عشق
باز دم صبحی زده به سرم ،آمدم فال حافظ گرفتم.این دفعه دیگه حافظ شوخی شوخی شوهرم داد. از واقعیت ها گفت ،براستی این زندگی گذر است و مردمان آذین این مسیر . چشم می بندم و به این خوبان از امیدی که دارم می گفتم و امروز از منزل و مقصد می گوییم ؛ دیگر باید پرده درید و گستا خ بود و از دل به دنیا گفت و به عاشق بودن بالید
ای دل به کوی عشق گذاری نمیکنی
اسباب جمع داری و کاری نمیکنی
چوگان حکم در کف و گويی نمیزنی
باز ظفر به دست و شکاری نمیکنی
اين خون که موج میزند اندر جگر تو را
در کار رنگ و بوی نگاری نمیکنی
مشکين از آن نشد دم خلقت که چون صبا
بر خاک کوی دوست گذاری نمیکنی
ترسم کز اين چمن نبری آستين گل
کز گلشنش تحمل خاری نمیکنی
در آستين جان تو صد نافه مدرج است
وان را فدای طره ياری نمیکنی
ساغر لطيف و دلکش و می افکنی به خاک
و انديشه از بلای خماری نمیکنی
حافظ برو که بندگی پادشاه وقت
گر جمله میکنند تو باری نمیکنی
اسباب جمع داری و کاری نمیکنی
چوگان حکم در کف و گويی نمیزنی
باز ظفر به دست و شکاری نمیکنی
اين خون که موج میزند اندر جگر تو را
در کار رنگ و بوی نگاری نمیکنی
مشکين از آن نشد دم خلقت که چون صبا
بر خاک کوی دوست گذاری نمیکنی
ترسم کز اين چمن نبری آستين گل
کز گلشنش تحمل خاری نمیکنی
در آستين جان تو صد نافه مدرج است
وان را فدای طره ياری نمیکنی
ساغر لطيف و دلکش و می افکنی به خاک
و انديشه از بلای خماری نمیکنی
حافظ برو که بندگی پادشاه وقت
گر جمله میکنند تو باری نمیکنی
چرا مردد و دو دل هستی؟ کاری را که نیت کرده ای انجام بده تا موفق شوی. از مصائب و مشکلات، نگران و هراسان نشو. هیچ کاری بدون سعی و تلاش و بدون تحمل رنج و سختی به نتیجه نمی رسد. پس دل به دریا بزن و شروع به کار کن.
نظرات